گون سوزلری

بو وبلاق دا تورک لرین گونده لیک دغدغه لریندن دانیشیب و بحث ائلیریک

برکه منیم یئریمه بیر ادام اولایدی

0 گؤروش
یازار:‌ امین

دونن آخشام چاغی  گئدیردیم بیرده ن بیره  خیاوان دا نیسان بیر هوندور کیشی یه ایلیشدی البته دئملیه م ئوز دیلیمیز سبیل سبیله سورتوشدولر 

بو کیشی توشدو یئره سونرا قالخیب بیر اَل- ایاغین چیپتدی
جومولدو شوفرین اوستونه دئدی 
هووووووی یاواش دا ، برکه منیم یئریمه بیر ادام اولایدی ویریب اولدوره جکسن !!!

آردینی اوخو
یکشنبه 21 مرداد 1403
بؤلوملر : گولملی سوزلر,

نیسان یوکو

0 گؤروش
یازار:‌ امین

یولداش لاریمیزین بیری کی قاباق دا نیسان شوفری دی  دانیشیر کی منه گون لرین بیر گونو یوک توشدو ایکی نفر ادام بیردنه ائششک لری واریمیش دئییر بولاری نیسانین دالیسینا ویرمیشام چیخمیشام یولا بیردنه افسر کفگیر قوزادی نیسانی چکدیردی قیراغا افسر دئدی  ماشینین دالیسیندا نمنه واریندی  منه دوزون دئدیم کی ایکی نفر ادام دی بیر دنه ده ائششک لری وار آپاریلار آیری کنده دئدی چون دوز دانیشدین هر بیر اداما 50 مین ائششگه ده 20 مین جریمه یازیرام ایندی دالی داکی لار توشوب گلیب اشاغا افسره یالواریلار کی بیزی ده جناب سروان ائله سن ائششک حساب ائله بیزه ده 20 مین جریمه یاز :D
اخریدا افسر بیلمیردی گوله  ;)   اغلیا گوتدو 60 مین جریمه یازدی دوردوخ گلدیک

آردینی اوخو
جمعه 19 مرداد 1403
بؤلوملر : گولملی سوزلر,

بیزیم ائویمیز

0 گؤروش
یازار:‌ امین

بیزیم بیر ائویمیز واریدی 

قدیم ائو لردن ایدی
دووارلاری نین  عِننی (عرضی) یالان اولماسین بیر متر اولاردی 
اونا گورا نه یای دا اوجور ایستی بیلردیک 
نه قیش دا سن دئیه ن هوانین شاختاسین قدیم معماری دی 
اوز دیلیمز سیمان گرپیچین اوجوز وختی تیکیلمیشدی 
قاپی پنجره سی تاختادان ایدی
بیر بویوک حیطیمیز وار ایدی ایچینده یئکه بیر حوض دوره سی دولو کَرتیلرینه ن 
ایچینده ریهان - کاوار- جعفری- گشنیز - نانه - مزره - ترپ 
هامیسی نین دوره سینده لوبیا مَکَه (ذرت) اَکمیشدیک 
هله بیر طرفیده بستان ائلیب خیاردان پامادوردان - کدو - قره بادیمجان دان اکردیک 
اخشام کی اولاردی 
اب پاشینان حوضون سویون گوتوروب سَپردیک کرتیله ره 
بیلمیره م نئیه  بولار یادیما توشدو 
اوندا منیم یئدی - سککیز یاشیم اولاردی
خوش خاطره لر هئش واخ یاددان چیخماسین 
ادامین بیر جور اولور او گون لره فیکیرلشنده 

آردینی اوخو
چهارشنبه 17 مرداد 1403
بؤلوملر : نوستالوژِی,

ایران المپیک پاریس ده اود قویوب

0 گؤروش
یازار:‌ امین

دونن گئجه ایران گشتی فرنگی ده بیر برنز آلیب و هله ایندی مدال لار جدولینه ایاق قویدو 

امریکا 24 دنه قیزیل مدال 31 گوموش (نقره) مدال 31 بوروش (برنز) مدالینان بیرینجی
چین 22 قیزیل مدال 21گوموش (نقره) مدال 16 بوروش (برنز) مدالینان ایکینجی
و استرالیا - فرانسه - بریتانیا  و کره جنوبی  سونراداکی مقام لاردیلار
منیم اوره کیمه قویولوب ایران ائله بو مدالینان ایشین سونا وئره رر قئیده ر !!!

آردینی اوخو
چهارشنبه 17 مرداد 1403
بؤلوملر : ورزیشی سوزلر,

ردپای روسیه در ترور اسماعیل هنیه؟

0 گؤروش
یازار:‌ امین

روسیه در ترور هنیه شریک است؟

عده ای از کاربران نیز پای روسیه را به این موضوع باز کرده اند و معتقدند که این اتفاق نه تنها با مشارکت روسیه انجام شده، بلکه کشور روسیه از بروز جنگ میان اسرائیل و ایران سود می‌برد. تا جایی که کاربری نوشته است: «عده زیادی معتقدند کار روسیه و عوامل نفوذی ست. بازسازی توان امنیتی. فعلا عجله نکنیم»

کاربر دیگری نیز نوشته است: «در این قضیه روسیه کجا قرار گرفته در طول تاریخ روس ها بیشترین ضربه را به ایران زده اند. قفقاز توسط روس ها از ایران جدا شده و خائن ترین مملکت به ایران بوده سعی کنین دردام توطئه روس ها نیفتین از دشمن قدیمی انتظار دوستی نداشته باشین.»

کاربر دیگری معتقد است: «جنگ به نفع مردم ایران نیست ما نباید دایه عزیزتر از مادر باشیم مسایل خارجی به مردم ایران ارتباطی نداره اسراییل درفکر کشاندن ایران به جنگ هست تا آمریکا درکل به کمکش بیاد، البته بعلاوه اروپا شاید این ترور به نفع روسیه هم باشه چون توجه اروپا وآمریکا به سمت بچه لوسشون اسراییل متمرکز میشه در هرصورت کاسه داغتراز آش نباشیم برای کسانی که هشت سال به ما جنگ تحمیل کردند.»

درهمین راستا، کاربر دیگری نوشته است: «به نظر من باید جمهوری اسلامی وارد این داستان نشود اگر وارد شود فاتحه جمهوری اسلامی خوانده خواهد شد جمهوری اسلامی از روسیه باید بترسد تمام این بازی ها کار روسیه است روسیه می خواهد ایران را وارد جنگ کند که مدمداف هم به جنگ اشاره کرده است کار کشتن هنیه هم کار روسیه است چون روس ها اشراف کامل به نیروهای امنیتی دارند روس ها پی خواهند ابدان را وارد جنگ گنند تا از بحران اوکراین ازاد شوند دشمن قوی و دنیا هم با انهاست و داخل مشکل داریم تورم گرانی و فساد و غیره. تنها راه ضربه زدن به اسرائیل ما باید رابطه ی خودمان را با امریکا خوب کنیم و بعد به دشمنان ضربه بزنیم و این مشکل از طریق ظریف حل خواهد شد این مسایل را گفتم نظر شخصی بود.»

آردینی اوخو
چهارشنبه 17 مرداد 1403
بؤلوملر : گون سوزلری,

پزشکیان یاخجیدی یا جلیلی ؟

0 گؤروش
یازار:‌ امین


صاباح لاری ایکینجی بولوم رییس جمهورلوق سئچگیسی  (انتخابات) دی
ایکینجی بولومه قالان مسعود پزشکیان و سعید جلیلی (سعید جمهور ) دی
چوخلاری مسعود پزشکیان متهم ائلیر کی ایقتصادی بُعد دان ضعیف اولماسینا
و بو کی رییس جمهورلوغونون برنامه سین  فقط  امریکا و اروپانان بارشماق دی
و آیری بیر برنامه ریزلیگی یوخدی!!!
و اوبیریسی ده بو کی دالیسیندا دوران لار بیراز سابقه لری یاخجی گورسنمیر

و جلیلی ده بونا متهم دی کی ایران لاپ اغیر تحریم لرین باعث و بانی سیدی
بین المللی روال لاری تانیمیر و بو کی اف ای تی اف و انرژی اتمی قاعده لرین سایمیر
 بین المللی سوزلره و روال لاری بیلمیر و  چوخلی وخ ایشتباه تصمیم لر توتور که میلتین
نفعینه دئییر و بو ایش  ائلیه بیلر ایران میلتین و مخصوصن اشاغا قیشره بویوک ضربه ویرا
پول ارزشین لاپ ارزش دن یئندیره (دوزدی ایندی ده هئش ارزشی یوخدی)
 ایقتصادی برنامه سی یوخدی


آردینی اوخو
چهارشنبه 13 تیر 1403
بؤلوملر : گون سوزلری,

داستان بابک،افشین و معتصم

0 گؤروش
یازار:‌ امین

هر سال دومین جمعه تیر ماه مراسمی درقلعه بابک واقع در شهرستان کلیبر استان آذربایجان شرقی به پاس بزرگداشت این اسطوره ملی برگزار می شود که میلیون ها دوست دار بابک خرمدین در این مراسم شرکت می کنند که اخیرا بدلیل سرکوب وحشیانه جمهوری اسلامی این مراسم به صورت پراکنده برگزار می شود .


http://gunsuzlari.arzublog.com/uploads/gunsuzlari/babakin_mojesemesi.jpg


گویند بابک به حصار افشین بود به هفت ماه .وافشین از شاهزادگان اشروسنه در بالای آموی رود یا ماوراء النهر بودمنطقه ای کوهستانی بین سمرقند و خو****  بود که به اسیری به بغداد برده شده بود و نام اصلی ش خیدر بن کیکاوس بود و در درگاه خلیفه معتصم چاکری می کرد .و خلیفه معتصم  هفتمین خلیفه عباسی بود و عباسیان از نوادگان عباس عموی رسول بودند که داعیه حکومت داشتند .هوادارانشان جامه سیاه می پوشیدند و به سیاه جامگان مشهور بودند وآن ها را  شیعه بنی عباس می گفتند.

عباسیان پسر عمو های بنی امیه بودند که بر خوان یغمایی که گسترده شده بود به کنار زده شده بودند وپس در پی فرصتی بودند تا خود به تنهایی بر سر سفره غارت ملل بنشینند.

در خفا به نام خلیفه ای بی نام تبلیغ می کردند و داعیانشان را به شهر های اشعال شده می فرستادند تا از بین موالی که ایرانیان ودیگر ملل اسیر بودند نیرو جذب کنند . یکی از این مناطق خراسان بزرگ بود .

خراسان بزرگ بخش شرقی امپرا طوری اسلامی به حساب می آمد.که به خاطر موقعیت مناسب جغرافیایی اش محلی عالی برای اسکان عرب های اشغالگر بود .

عرب در این زمان از خراسان  وخراسانیان یا جزیه می گرفت و یا خراج و یا سهم الاربابی از زمین هایی که به قهر از آن خود کرده بود و جز این به بهانه هایی مدام به شهر های آن سوی آموی رود حمله می کردند و با غارت وکشتار اموال مردم را به تاراج می بردند.

پس زمینه برای قیام بر علیه اشغال مهیا بود.این را داعیان بنی عباس بخوبی می دانستند. به همین خاطر وقتی ابراهیم یکی از داعیان ابوالعباس سفاح در زندان  ابومسلم را دید دریافت

که بومسلم فردی مناسب برای رفتن به خراسان است.

ابومسلم با دست خط سفاح بعنوان داعی خراسان به آن دیار رفت. و زمینه قیام را فراهم دید. در این زمان حکومت خراسان در تشتت و جنگ های داخلی بود و بومسلم فرصت یافت تا قیام را سازمان دهد و در روز موعود سیاه جامگان به میدان بیایند و بساط امویان را برچینند.

چون بساط اموی با سر پنجه ایرانیان بر چیده شد .ابوالعباس سفاح که تا آن روز در خفا بود و داعیانش تنها بنام خانواده هاشم تبلیغ می کردند و می گفتند ما رضایت داریم هر کس را که جمع توافق کند کافی ست از خانواده هاشم باشد .اما در روز موعود سفاح بمیدان آمد و خطبه را بنام خود خواند.

سفاح بعد از۴ سال در گذشت و خلافت به منصور برادرش رسید .

 منصور در نخستین سال های خلافت ابومسلم را بخواند و با خدعه بکشت تا کسی که آنان را بقدرت رسانده بود از صحنه قدرت حذف کند.

حذف ابومسلم آغاز شورش ها و قیام ها بود شورش سنباد واستادسیس و نهضت ۱۴ ساله المقنع تا قیام بیست ساله بابک.

ودر این سال ها بابک پنجه در پنجه خلیفه مامون ومعتصم کرد تا سلطه تازیان را براندازد.

ودر آخر خلیفه معتصم متوسل به شاهزاده ای ایرانی شد از اهالی اشروسنه بنام خیدر بن کیکاووس معروف به افشین.

شاهزاده ای در پی نام ونان و برایش آن چه مهم بود راهی بودکه او را بقدرت و ثروت می رساند

در سال ۲۲۰ هجری بود که  قرعه  جنگ پس از شکست سرداران نام آور عرب بدست بابک بنام افشین خورد.

برای افشین این قرعه شانس بزرگی بود .پیروزی بر بابک او را می توانست به قدرت بیشتر و ثروت افسانه ای برساند. از فردای پیروزی می توانست برسرداران ترک که خویشان مادری معتصم بودند و به جاه و حشمتی در دربار خلیفه رسیده بودند بدان حد که می توانستند در روز روشن در بغداد دست دختران عرب را بزور بگیرند و به خانه خود برند پیشی بگیرد و او بشود سردار سوگلی خلیفه وجز این تمامی اموالی بود که از خرمدینان بدست می آورد .

جنگ افشین با بابک سه سال طول کشید. وخلیفه مدام افشین را با درم های بار شده بر شتران و غلامان ترک حمایت می کرد.

در آخر افشین از جنگ هایش با بابک سودی نبرد و قلعه او را در حصار گرفت.بابک برای او خوردنی های بسیار فرستاد وبه او پیغام داد شما میهمان مائید می دانم در این ده روز خوردنی نیافته اید و مارا جز این چیزی بیشتر درسفره نبود . تا شاید فتح بابی باشد برای مذاکره .اما افشین خوردنی ها را پس فرستاد و گفت در سپاه من سی هزار مرد جنگی هست که با امیرالمومنین و سیصد هزار مسلمان دیگر یک دلند واز جنگ با تو باز نگردند مگر بزینهار باز آیی.

بابک درهای حصارهایش را محکم کرد و در آنجا بماند تا چه پیش آید .

افشین بر گرد قلعه لشگر گاه کرد و خندق کند وهمان جا بنشست.

روز از دوسوی درانتظار و شب به شبیخون می گذشت واز هردو طرف کشته پشته بود.

زمان به نفع افشین و به ضرر بابک بود هفت ماه در حصار چیز زیادی برای گذران بابک و نزدیکانش نگذاشته بود.

 پس بابک حیله ای ساخت و از افشین خواست برای او از خلیفه زینهار بگیرد .

افشین شادمان شد و حصار بشکست و قاصد ببغداد فرستاد تا با زینهار برای بابک باز گردد.

 چون شب در رسید بابک با  کسان خود از قلعه بیرون شد و راه ارمنستان را در پیش گرفت .

در نزدیکی های ارمنستان در روستایی فرود آمد واز چوپانی گوسفندی بخرید.چوپان او را شناخت و به امیر ارمنستان خبر برد.

امیر ارمنستان سهل بن سنباط بود .و سهل پیش از آمدن بابک به دیار خود نامه ای از افشین داشت که از او خواسته بود در گرفتار کردن بابک یاور او باشد وهزار هزار درم بستاند.(مروج الذهب).

سهل با خود گفت: دیر آمدی ای آهوی گریز پای و چه خوب آمدی به دام سهل .

و با خود اندیشید افشین و به تبع او خلیفه برای این شاه شکار چه خواهند داد واو چه منزلتی در پیش خلیفه بغداد خواهد داشت.

پس سهل با امیرانش برنشست و بدیدار بابک رفت و با او لطف و اکرام بسیار کرد و او را به سرای خویش که کاخ شاهی بود به میهمانی برد.و در نهان به افشین نامه نوشت که صید گریز پای به پای خود به دام آمده است تا رای تو چه باشد .

افشین نوشت او را گرم گیر و در فلان روز به فلان جای برای شکار بیرون ببر و درآنجا سپاه من او را در بند گیرند و به بغداد برند. سهل همان کرد که افشین خواست.

در روز موعود سهل بابک را به بهانه شکار به دامگه برد بی خود وبی سلاح.

و در ظاهر اسباب شکار را بیاراست. تا سواران افشین آماده شکار شوند، که شکار بابک بود. وسگ شکاری نیز خود او بود که پوزه می سائید تا سپاهیان افشین از کمین گاه بیرون آیند و صید بی سلاح را در میان گیرند.

پس کسان افشین از کمینگاه بیرون آمدند و بابک را درگرفتند .بابک به سهل نگریست وغمی سراسر وجودش را گرفت.از خیانتی که بر تاریخ و مردم خود می رفت.از سوی کسی و کسانی که نیازی به این در غلطیدن در این منجلاب پر ازلای ولجن خیانت نداشتند

بابک اندیشید که اگر چوپانی که به او گوسفندی را فروخت او را در ازای کیسه زری به سپاهیان افشین تسلیم می کرد این قدر دلش نمی شکست. فقر می تواند ذهن آدمی را تیره و تار کند و آدمی قادر نباشد به بد و خوب روزگار خود بیندیشد ودر منجلابی بغلطد که راه برون رفتی نباشد اما برای کسانی که به این خیانت می نگرند قابل فهم است که چرا فقر می تواند با خیانت شانه به شانه شود .

 و بازاندیشید به خیانت و فرو مایگی کسانی که در این خاک بر آمده بودند اما دل به این خاک نداشتند، چون افشین و با خود گفت ایکاش معتصم خود با خدعه او را دربند کرده بود واگر چنین شده بود این قدر غمگین نبود.عباسیان با خدعه و نیرنگ از روز نخست بر سر کار آمده بودند و بند ناف این سلسله جنایت را با خیانت بریده بودند .

 او در این بیست و چند سال در تمامی شب ها وروزها با فکر شکستن سپاه خلیفه و مرگ خفته بود و می دانست از همان روز نخست که به جاودان پیوست رهایی میهن از دست اشغالگران بیرحم هیچ راهی جز فدای تام و تمام ندارد و او برای فدای تام وتمام آماده بود و می دانست که مرگ چون عقابی تیز چنگ در هر لحظه ای او را دنبال می کند.

همه این ها را می دانست و از خیانت مردمان فرومایه نیز غافل نبود . اما به خیانت کسانی چون سهل و افشین نمی اندیشید .ویا اگر می اندیشید آن را از محالات تاریخ می دانست.

وهمیشه با خود می گفت هر انسان برای فروختن خود بهایی دارد و دلیلی.سهل و افشین چه دلیلی برای خیانت و فروختن خود داشتند و دارند و قیمت این فروختن چیست.

پس رو کرد به سهل و گفت :ای سهل ،ای سهل مرا به این جهودان ارزان فروختی .اگر مال و زر می خواستی ترا بیش از آن چه اینان دادند می دادم(تاریخ طبری حوادث سنه ۲۲۲)

وباز اندیشیدکه قیمت آدم ها به جنم آدم ها بر می گردد.فرومایگی مقام و منزلت نمی شناسد و قیمت هر موجود فرومایه بیش از چند سکه مسین نیست. مگر یهودا مسیح را به هفت سکه مسین به فریسیان نفروخت. مبلغ ناچیزی که می توانست در روزگار ندامت بهای طناب داری برای  حلق آویز کردن خود باشد.

افشین اسراء را با کُند و زنجیر به بند کرد و آهنگ سامرا کرد .

خبر به خلیفه معتصم رسید.از شادی در پوست نمی گنجید .هر خبری را باور می کرد الا در بند کشیدن دشمنی که بیش از بیست و چند سال خواب از چشم بغداد ربوده بود و خلیفه بهر طرف که می رفت خبری از شکست سپاه و در هم کوبیده شدن سردارانش توسط بابک به گوش او می رسید . در تمامی این سال ها نام بابک بختکی بود که بر جسم و جان او سنگینی می کرد .

وحالا گرگ  بزرگ کوهستان های آذربایجان در بند بود و او می توانست او را از نزدیک بدون آن که ترسی از او در دل داشته باشد ببیند و حتی می توانست او را بیازارد ، به او دشنام دهد و به او بگوید: مادرت کور و زشت صورت بود و به حرامی با روغن فروشی بنام مرداس گرد آمده بود و ثمره این نزدیکی آدمی مثل توست.

 و تو نه می توانی به مادر یک چشمت افتخارکنی ونه به پدر روغن فروش مدائنی ات که نامش مرداس بود بمعنای آدمخوار.

همه این ها را می توانست چشم در چشم بابک به او بگوید بدون آن که او بتواند قدم از قدم بر دارد .

اما با خود گفت نباید دور اندیشی را از کف داد پس بهتر ست قاضی القضات بغداد نخست بعنوان پیش مرگ به نزدیک او برود.

شبانگاه احمد ابن ابی داود از مشاهیر معتزله و قاضی القضات بغداد را به دیدن او فرستاد.

احمد ابن ابی داود به دیدار بابک رفت ونام ونشان و رتبه خودرا پنهان کرد . می ترسید بابک زنجیر ها را از دست و پایش بگشاید وتا نگهبانان می خواهند به  داد او برسند او را از نفس کشیدن خلاص کند

پرسش و پاسخ مختصری کرد از نام ونشان بابک ، می خواست مطمئن شود او بدون شک همان بابکی ست که بیش از بیست سال خواب از چشم دو خلیفه ربوده است . بابک به تحقیر در او نگریست . در چشم بابک قاضی گماشته ای بیش نبود .سگی بی مقدار که در پی استخوانی از درگاهی پاس داری می کرد.

قاضی القضات بغداد باز گشت و از دیدن بابک با خلیفه سخن گفت . کوهی در زنجیر، گرگی زخمی با چشمانی  خونبار ،دریایی اسیر در سیل بند هایی از آهن،ستاره ای دنباله دار در تاریکی محبس.

 خلیفه طاقت نیاورد صبح بشود پس شبانگاه به سرای افشین رفت تا بابک را با دوچشم خود ببیند، پهلوان دلیری که پشت تمامی سرداران او را بخاک رسانده بود .

آیا براستی بابک در اسارت او بود . با دوچشم خود می دید ولی باور نمی کرد .

چند باری بخود نهیب زد که اگردر خواب است بیدار شود اما در خواب نبود .

دیگر روز معتصم بر تخت نشست و مردم بغداد را فراخواند تا فتح الفتوح او را ببینند.

 و مردم به صف ایستادبودند از دروازه عامه تا مطیره.

معتصم از مشاورانش خواست بابک را چگونه به نزد او بیاورند که خواری بابک و بزرگی او را جهانیان با دوچشم خویش ببیند وباور کنند .

جملگی گفتند با فیل .پس فیلی را حاضر کردند و بابک را با لباسی زیبا و کلاهی از سمور از سرای افشین به سوی دارالعامه به حرکت در آوردند.

در راه رنود واوباش و ارذال را بیاوردند تا بابک را دشنام گویند و سنگ بزنند. بابک دشنام شنید و سنگ خورد و هیچ نگفت.تا به در وازه عامه رسیدند به نزدیک معتصم.

بابک در آن جا برادرش را دید به بند .به نزدیکی نگهبانان معتصم.پس برادرش گفت :ای بابک کاری کردی به تمامی عمر که کس نکرد .واشارتش به بیست و چند سال جنگ دلیرانه با سپاه خلیفه بود.

اکنون صبری کن که دیگری نکرده باشد.(شذرات الذهب ج ۲ص۵۱).

بابک نگاهی به مهر به برادر کرد و گفت :خواهی دید که صبر چگونه کنم

معتصم دژخیم را بخواند،نام او نود نود بود .پس اورا فرمان داد تا هر دودست بابک قطع کند .نود نود سر برخاک مذلت سائید و چنان کرد .

نخست دست راستش را بریدند.بابک دست دیگر در خون زد و در روی خود مالید به حوصله تمام.وبی اعتنا به هیاهوی رنود وتکبیر اوباش و اراذل .

صورتش به تمامی گلگون شد .معتصم به تعجب از تخت خود بر خاست .می خواست بداند این کار بابک از چه روست .پس به بابک نزدیک شد و پرسید :این چه عمل است؟ 

بابک گفت :در این کار حکمتی ست .تو هر دو دست وهر دو پای من ببری وخون من به تمامی از رگ هایم بیرون بیاید و گونه آدمیان از خون سرخ باشد چون خون به تمامی از رگ ها برود روی آدمی زرد شود .من روی خویش با خون خود سرخ کردم تا چون خون من به تمامی از تنم بیرون برود رویم زرد نشود تا ظریفان روزگار و فرومایگانی که قلم به مزد در عرصه تاریخ نان می خورند برای آیندگان ننویسند از ترس مرگ رویش زرد شد.

پس معتم به نود نود گفت دست دیگر ببر و همینطور پای چپ وپای راست .

بابک نگاه کرد و هیچ نگفت ودم بر نیاورد

پس معتصم فرمان داد او را در جانب شرقی بغداد میان دوجسر بردار کنند .(سیاست نامه ص۱۷۶).    



http://gunsuzlari.arzublog.com/uploads/gunsuzlari/caffe_babak.jpg

آردینی اوخو
سه شنبه 12 تیر 1403
بؤلوملر : گون سوزلری,

عباس عبدی یازدی :حدسیز ارزل لیک (بوندان یاخجی معنی ائلیه بیلمزدیم)

0 گؤروش
یازار:‌ امین

حقارت بی کرانه
نئچه نفر بیر نفره
هم اخلاقی اودوزدوز هم ده نتیجه نی اودوزمالیسیز

برای پیروزی بر یک نامزد 4 نفر با تانک و نقطه زن و ...

http://gunsuzlari.arzublog.com/uploads/gunsuzlari/abbas_abdi_twitte.jpg

آردینی اوخو
سه شنبه 5 تیر 1403
بؤلوملر : گون سوزلری,

مسعود پزشکیان هارالیدی

0 گؤروش
یازار:‌ امین

اخیر بیلمدیک مسعود پزشکیان تورک دی تبریزین نماینده سی دی
کوردی   دوغوم یئری مهاباد دی
فاس دی   تهران دا قالیر



http://gunsuzlari.arzublog.com/uploads/gunsuzlari/pezeshkian.jpg

بیری بیلسه بیزه ده دئسین گوره ک نه ائلملیک
آدام ایکی اوره ک لی قالیر رای سالا یا سالمیاق !!!


http://gunsuzlari.arzublog.com/uploads/gunsuzlari/vote.png


بیزده ائشیتمیشیک کی اصالتن تورک اما دوغوم یئری کورد یاشاییش یئری تهران





http://gunsuzlari.arzublog.com/uploads/gunsuzlari/left_sign.png


بیزیم نظر سنجی ده ایشتراک ائلین ممنون
کیم چیخسا بیزه فرق ائلیر یوخسا هئش فرق ائلمز  ؟
محمد جواد ظریف کلاب هاوس دا دئمیشگن چوخ فرق وار رهیری نن جلسه ده  جلیلی اوتورا یوخسا پزشکیان !!

آردینی اوخو
دوشنبه 4 تیر 1403
بؤلوملر : گولملی سوزلر,

سوال ویژه مادر آذری جهرمی و ۲ فرزند شهید و جانباز از مسعود پزشکیان

0 گؤروش
یازار:‌ امین

«آقای پزشکیان می‌تونی همانطور که بعد از فوت همسرت پای بچه‌هات موندی، پای مردم ایران هم بمونی؟» این سوالی بود که مادر آذری جهرمی از پزشکیان پرسید.

http://gunsuzlari.arzublog.com/uploads/gunsuzlari/azari_gahromi_mom.jpg

روز گذشته و در زمان حضور مسعود پزشکیان در شیراز فیلمی مادری منتشر شد که در مراسم استقبال مردمی از پزشکیان سوالی مهم را مطرح می کند. حال آذری جهرمی با انتشار این فیلم ضمن اشاره به اینکه او مادرش بوده، نوشته است؛

مادرم در جهرم زندگی می‌کند. برای مردم جهرم، بیش از آن‌که مادر محمد جواد آذری جهرمی باشد؛ مادر ۲ فرزند شهید و جانبازست. صبح وقتی فهمیدند که آقای پزشکیان به شیراز می‌آیند دستم را محکم گرفتند و گفتند من سوال مهمی از آقای پزشکیان دارم! گفتم مادر سخت است؛ جمعیت زیادی می‌آید؛ به من بگو از ایشان حتما می‌پرسم. هر چه‌قدر اصرار کردم نگفت! گفت خودم و چشم در چشم باید بپرسم.

و سوال ایشان این بود:

«آقای پزشکیان می‌تونی همانطور که بعد از فوت همسرت پای بچه‌هات موندی، پای مردم ایران هم بمونی؟»

پای ایران بمانیم…

گفتنی است در این فیلم پزشکیان در پاسخ به این مادر شهید تاکید می کند، همانطور که 30 سال پای فرزندانم ماندم تا نبود مادر را احساس نکنند تا جان در بدن داشته باشم تلاش می کنم پای دختران و زنان و مردم ایران بمانم.

آردینی اوخو
یکشنبه 3 تیر 1403
بؤلوملر : گون سوزلری,