این فرزند
غیورآذربایجان، بارها در زندان گفته بود: « ماندن من در اینجا خود نوعى مبارزه است
دکتر هوشنگ تیزابی در وصف صفر خان اینچنین می گوید
« او مردى است که از بزرگى فقط با خودش قابل مقایسه است » ونیز « زندانیانى که
به نیرو و
جرئت نیاز دارند، به او مراجعه میکنند. او در این مورد آنقدر ثروتمند
است که میتواند به همه
غلیان شادى و لبخند هم هست. اواز نظر تئوریک شاید زیاد نداند، اما کمتر
تئوریسین و فیلسوف و
هنرمندى است که زندگى را دراعماق و تنوع و ذرات نامرئی اش به
حساسیت او درک کرده باشد.
تئوریهاى تجربى او که چون قطب نما، دقیق ومانند خود
زندگى اصیل و واقعى است هرگز اشتباه
نمیکند.او به مدد این دانش عظیم تجربى و شاید
بتوان گفت حالا دیگر تا حدى غریزى – تکلیف
خودش و دیگران را در برابرهمه مسائل و
بغرنجى ها و حادثات زندان وحتى امورى که سال
وقتى سخن از حماسه و پایدارى است ، وقتى صحبت از انسانهاى شریف و
ارجمندى است که
براى اثبات حقانیت ایده ال هاى انسانى و عدالت خواهانه خود از هستى
خویش مایه میگذارند ،
شاعرى سروده بود « لحظاتى هستند که دوران سازند، کلمات پر شکوهتر از
هرآوازند» آرى ”
صفر خان ” از آن کلماتى است که پایانى براى بزرگى و شکوهش نیست .
این نام، چون ستاره
درخشانى سى و دو سال ، یعنى زمانى نزدیک به نیم قرن در سیاه
چالهاى رژیم شاهنشاهى
درخشید والهام بخش مقاومت و پایدارى آن جان هاى شیفته اى شد
که دل در گرو عدالت و آزادى
هنوز چند صباهى از کودتاى انگلیسى سوم اسفند ۱۲۹۹ و به قدرت رسیدن رضا
خان میر پنج
نگذشته بود که در روستاى شیشوان از توابع عجب شیرآذربایجان ، در یک
خانواده فقیرروستایى
کودکى چشم بر جهان گشود که نامش را صَفر گذاشتند. صفر از همان
دوران طفولیت شاهد
زندگى نکبت بار و فجایع جانگدازى بود که بر روستائیان مى رفت.
مالکان وفئودالهاى
خونخوار،صاحب اختیار جان و ما ل و نا مو س روستائیان بودند و
اگر کسى دست از پا خطا
کرده و با نظم موجود مخالفت مى کرد از هستى ساقط اش مى
کردند. صفر خان هر چه که بزرگتر
می شد، میزان نفرت و کینه اش نسبت به فئودالها و
قداره بندان آنها افزونتر مى گشت. صفر
جوان ، هنوزبیست سالش نشده بود که حاکمیت
دیکتاتورى رضا خان میر پنج از هم فرو پاشید
دیکتاتورى رضا خان
قلدراز میان رفت وخودش را هم آنان که آورده بودند، بردند تا در جزیره اى
دور
افتاده دق مرگش کنند. با همه این اوصاف ظلم وجور خوانین و بازوى مسلح آنها یعنى
امنیه هاى تفنگ بدوش هنوز باقى بودند و غل و زنجیر کماکان به کار میرفت. روستاهاى
آذربایجان
چون آتش زیر خاکستر در حال گداختن بود. دیگر کارد به استخوان مردم رسیده
بود و جان هاى
عاشقى چون صفر، بشارتگرطوفانى سهمگینى بودند که میرفت تا بنیاد ظلم
و بى عدالتى را از بن
“ بیانیه ۱۲شهرىور ۱۳۲۴ “ به رهبرى سید جعفرپیشه
ورى شکل گرفت و در اندک زمانى
توانست به ستاد رهبرى کننده جنبش آزادى خواهانه
وعدالت جویانه مردم زحمتکش وستمدیده
آذربایجان بدل شود. صفر از اولین کسانى بود که
به صف فدائیان فرقه پیوست. فرقه دمکرات
آذربایجان توانست با تکیه به نیروى لایزال
دهقانان و فداکارى ها وجان فشانى هاى فدائیان خود
در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ حکومت ملى و
خودمختار آذربایجان را تشکیل دهد. حکومت ملى آذربایجان در
آغاز کار خود به اصلاحات
ارضى که از مبرمترین خواستهاى دهقانان بود پرداخت. ایجاد
دانشگاه تبریز، ایجاد و
راه اندازى رادیو تبریز، ایجاد مراکز هنرى و گشودن مدارس دخترانه
و…از اقدامات به
یاد ماندنى و تاریخى دولت ملى آذربایجان بود. متاسفانه در اثر مجموعه اى
ازدلائل و
شرایط بحران داخلى و بین المللى حکومت خودمختار ونوپاى آذربایجان نتوانست در
مقابل
توطعه هاى رنگارنک ارتجاع داخلى و بین المللى ویورش فاشیستى ارتش تا دندان مسلح
شاهنشاهى مقاومت کند. جنبش ملى آذربایجان شکست خورد و ده ها هزار تن از پاکترین و
در این میان صفرقهرمانى سرنوشتى دیگر یافت. اوپس از شکست جنبش با تنى
چند از دوستان
همرزم خود به رزمندگان کردستان پیوست و با یارى و مساعدت پیش مرگه
هاى ملا مصطفى
دو سال از دوران
بازداشتش گذشته بود که از زندان گریخت وبه ایران آمد . مدت کوتاهى پس از
بازگشتش به ایران در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۲۷ شمسى توسط گزمه هاى رژیم شناسائى و به
بند
کشیده شد. صفرخان، در بیدادگاه نظامى رژیم شاهنشاهى محاکمه و به اعدام محکوم
شد. اتهامش
سال زندان محکوم شدند. با به قدرت رسیدن دکتر محمد
مصدق در سال ۱۳۳۰و با پیگیرى
وشکایت صفرخان ، پرونده او براى بررسى مجدد به
دادگسترى تبریز فرستاده شد و پس از
کودتاى انگلیسى- آمریکائى ۲۸ مرداد۱۳۳۲ حکم
اعدام اوپس از شش سال به حبس ابد تبدىل شد.
واین سر آغاز پایدارى حماسى کسى بود که
۳۲ سال از گرامى ترین لحظات عمر خود را پشت
میله هاى زندان هاى مختلف ، قصر، قزل
قلعه، کمیته مشترک، اوین، برازجان و تبریز وارومیه
گذراند. صفرخان همیشه مى گفت
ماندن من در اینجا، خودش نوعى مبارزه است ! مقاومت و پایدارى او در
آن سال ها ،
صلابت و سرسختى ” خان ” در آن سال ها ، دلهاى پر طپش جوانان مبارز را
به هیجان مى آورد
جلادان ساواک ازهردرى وارد شدند او را چون دماوندى
پرغرور و شکست نا پذیر یافتند. در آن
سالهاى نکبت بار که تعدادى اززندانیان سیاسى
از جمله اسدالله لاجوردى، حبیب الله
باگفتن « شاهنشاها سپاس » مشمول عفو “ملوکانه ” شده وآزاد شده بودند ،
ماموران ساواک به
صفرقهرمانى با قلب بزرگش زندان هاى رژیم را تسخیر کرد ودر قلب هم
میهنان خود جاى گرفت.
و چنین نیز شد. سیل خروشان انقلاب نظام شاهنشاهى را به زباله دان
تاریخ افکند و درهاى زندان
ها را گشود . صفر خان چون یک قهرمان بر دوش جوانانى که
به هنگام زندانى شدن او هنو ز از
مادرنزاده بودند ، به سوى خانه دخترش حمل شد. پیر
و جوان ، ازدور و نزدیک به دیدارش آمدند.
مى خواستند ستارخان و باقرخان رادرسیماى
او ببینند. مى خواستند قهرمان شان را ببینند. صفر
پیر زن مراغه اى که با شاخه گلى راه دراز را به زیارت آمده بود، شیرین
گفت : باخین باخین
آمما صفر خان کیمدی
صفر خان 32 ایل شاهین زندانیندا قالیب یانی 12 مین گون آچیخ دئسه ک
دونیا دا سئیاسی زندانی لرین ایچینده لاپ چوخ حبس ده قالان اینساندی!!
ماندلا 27 ایل زنداندا قالیب و چیخاندا رییس جمهور اولدو !
صفر قهرمانی عجب شیرین شیشوان کندینده 1300 اینجی ایلده آنادان اولوب
آتاسینین آدی محمد حسین و آناسینین آدی گوهرتاجیدی
صفر آییندا اولماغینا آدین صفر قویدولار
صفر جوانلیقدا اکینچی دی
صفر شهریور 1320 سینده رضا شاه ئن قاشماسیندان سونرا اوچ دنه آیری
دوسلارینان خانلارین وئردی ظولمدن زارا گلیب اولارینان درگیر اولدولار کی
اوچ دوستو دا بیر ایلدن سونرا 1321 اینجی ایلده رژیم توتوب و اعدام ائله دی
و 1324 اینجی ایلده فرقه دموکرات آذربایجانا قوشولدو
روحو شاد اولسون
آرتیغین فارس دیلینده اوخویابیلرسیز