«تختی رو مخالفینِش تختی کردن، همونایی که بهش ناسزا گفتن و اجازه ندادن
وارد ورزشگاه بشه، اونایی که حقوقش رو قطع کردن، آدمایی که سنگ جلو پاش
انداختن تا سرمربی تیم ملی نشه، همونا که با کارها و رفتارشون جهان پهلوون
رو به سمت مرگ سوق دادن تا...» جمله قبل پاسخ من به دوستی بود که میگفت
«تو میخوای از رسول، تختی بسازی!»
نه! من نمیخواهم از کسی تختی بسازم، اصلا مگر تختی ساختنی است؟ تختی شدنی
است! تختی ستاره تو خالی هالیوود نیست که بشود با حقههای سینمایی، ساخت و
روی پرده به نمایش درآورد.
آری، تاریخ تکرار میشود و ملتی که تاریخ سرزمین خود را ندانند، محکوم به تکرار اتفاقات ناگوار گذشتهاند.
بحث ناخودی بودن رسول خادم نیز نه بحث این روزها و همراهی با مردم معترض که موضوعی قدیمی است. چرا نباید میگذاشتند رسول خادم - که اولین طلای المپیک بعد از انقلاب را کسب کرده، تحصیلکرده بود و از اعضای تاثیرگذار شورای شهر- با تمام شایستگی و تخصص شهری در رقابت میلیمتری با محمدباقر قالیباف شهردار تهران شود؟! آری، زمستان است و همهچیز چون هوای تهران وارونه، برای همین علیرضا زاکانی بیهیچ تخصصی در زمینه شهری، شهردار تهران میشود و این روزها در خصوص همهچیز از جمله دلار حرف زده و نظر میدهد اما یک کلمه درباره هوای آلوده تهران که دارد همه ما را خفه میکند، دم نمیزند و هیچیک از اعضای محترم شورای شهر هم، حتی به او تذکر نمیدهند اما رسول خادم را به خاطر چند استوری که در همدردی با مردم فقیر و رنجدیده ایران منتشر کرده، ممنوعالخروج و ممنوعالمعامله و … میکنند و حتی او را به خانه خود که همانا زورخانه است، راه نمیدهند. واقعا دنیای وارونهای است، زمستان است؛ سرها در گریبان است. میدانید چرا پهلوانان نمیمیرند؟! چرا که آنها از دل تاریکترین شبهای زمستانهای سرد و طولانی، متولد شده و دست گرم یاری به سمت همنوع دراز میکنند، دستی که جوانه میزند و بعضا این جوانهها با مرگ آبیاری میشوند تا نامیرا شوند، درست مثل آقا تختی.