۱- اؤز بختینه تپیک آتیر:

آتش در خرمن خود میزنی
دولت خود را به لگد میزنی.

۲- «هر گؤزلده بیر عیب اولار»:

در همه چیزی هنر و عیب هست
عیب مبین تا هنرآری به  دست.

۳- « قسمتدن آرتیق یئمک اولماز »

گر چه در این راه بسی جهد کرد
بیشتر از روزی خـود کـس نخـورد

۴- « دیل باشا بلاءدیر » یا «دیلینی ساخلایان باشین دا ساخلار»:

راحت این پند به جانها در است
کآفت سرها به زبانها در است.
در جای دیگری نیز گوید:
دار در  این طشـت زبـان را نگاه
تا سرت از طشت نگوید که آه.

۵- «دوه اویناسا قار یاغار»:

گر شتری رحل کن اندر رحیل
ورنه میفکن دبه در پای فیل. 

۶- پیشیک اؤز بالاسینی، سئودیییندن یئیَر.

گربه بود کز سر هم پوستی،
بچهٔ خود را خورد از دوستی.

اسکندرنامه:

۱- اؤلومه چاره یوخدور:

به جز مرگ هر مشکلی را که هست
به چاره‌گری چاره آمد به دست.

۲- «قوردون یاغیشدان قورخوسو اولماز »:

ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر
که گرگینه پوشد به جای حریر.

۳- بیر ائودن ایکی باش چیخسا، بیرین کَس. (ایندی دئییریک: ایکی عُمَر بیر یئرده اولماز):

نظامی در اسکندرنامه‌ مینویسد:
به یک تاجور تخت باشد بلند
چو افزون شود ملک یابد گزند.

۴- ائششه‌یه قیزیل چاتسان، قیمتی آرتماز.

اگر بر خری بار گوهر بود،
به گوهر چه بینی همان خر بود.

۵- اَیری اوتوراق دوز دانیشاق:

بیا تا کج نشینم راست گویم،
چه خواری‌ها کز او نامد بروبم.

امروز، وقتی شرفنامه را تورّق میکردم، با این بیت مواجه شدم:

نواساز  خنیاگران شگرف
به قانون «أوزان» در آورده حرف.

این نکته را خوانندگان تیزبین مدّنظر داشته باشند.

لیلی و مجنون:

۱- «هر کس اَکدییین بیچر». قرآندا دا اشاره اولونوب. «الدنیا مزرعة الآخرت».

آن پوشد زن که رشته باشد،
مرد آن درود که کشته باشد.

۲- آری قهرین چکمه‌ین بال قدرینی بیلمز؛
  دیر است که تا جهان چنین است
پی نیش مگس کم انگبین است (لیلی و مجنون)

مغز بی ‌استخوان ندید کسی
انگبینی کجاسـت  بی ‌مگسی(هفت پیکر)

یکی زان مگس انگبین گر  بود
به از صد مگس کانگبین خور بود  (اسکندر نامه) 

هفت پیکر:

۱- پاشا قاپی‌سیندا بوق وار. (قصرِ پاشا «والی یا حکمدار» ایمن نیست)‌.

نظامی در هفت پیکر گوید:
پادشاه همچو تاک انگور است/ در نپیچد در آنک از او دور است
و آنکه پیچد در او به صد یاری/ بیخ و بارش کَنَد به صد خواری

۲- هئچ کیم اؤز آیرانینا تورش دئمز:

هر کس در بهانه تیز هوش است 
کس نگوید که دوغ من ترش است.

لازم است که دوباره گویم: این مثلهایی است که من ترکی‌اش را بلد بودم. احتمالاً بسیار زیادتر از اینهاست. لازم است که دوستان و ادیبان، تحقیقات جامعی را انجام دهند.

🖊شاهین مرادی

پنجشنبه 22 مهر 1400
بؤلوملر : فلسفی سوزلر,